.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 29
:: بازدید ماه : 622
:: بازدید سال : 1271
:: بازدید کلی : 25313

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

مال من بود (۱)
یک شنبه 17 خرداد 1394 ساعت 1:30 | بازدید : 272 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )

دیر شده بود ، دیگه سر قرار نمیرسیدم ، خواستم زنگ بزنم بگم که نمیرم ، ولی میدونستم بد قولیهام دیونش میکنه ، نشستم یه گوشه ، کنار یه درخت ، رفتم تو فکر ، از خودم بیخود بودم ، میخواستم برم ، دودل بودم ، حمید تمام وجودم بود ، صدام میزد سحر ، ولی حتی اسم واقعی منو نمدونست ، گوشی رو بر داشتم ، با تمام وجود شمارشو میگرفتم ، دستام میلرزید ، شماره ها پسو پیش میشد ، چیکار کنم ، دست خودم نیست ، آرامش واسه من جزو محالاته ، دورو برم شلوغ بود ، خواستم از خیابون رد شم با صدای ترمز یه ماشین با یه بوق بلند از جام پریدم ، راننده داد زد عاشقی ، گفتم آره بدجور ، گفت معلوم خدا شفات بده ، یکی دستمو گرفت دیدم خودشه حمید بود ، گفت چته کجایی ؟ گفتم دیرم شده بود ، اعصابم خرابه ، گفت حالا من اینجام ناراحت نباش بیا بریم ، رفتیم که رفتیم خوشحال بودم ، دنیام پر رنگ بود ، که یهو .....‌

:: موضوعات مرتبط: مال من بود(۱) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 صفحه بعد